راننده
کامیونی وارد رستوران شد.دقایقی پس از اینکه او شروع به غذا خوردن کرد سه
جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده
کامیون رفتند و بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن،اولی سیگارش را در استکان چای
راننده خاموش کرد.
راننده به او چیزی نگفت.دومی شیشه نوشابه را روی سر
راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد و بعد هم وقتی راننده بلند شد تا
صورتحساب رستوران را پرداخت کند نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به
زمین خورد ولی باز هم ساکت ماند.
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران
یکی از جوانها به صاحب رستوران گفت:چه آدم بی خاصیتی بود،نه غذا خوردن بلد
بود و نه حرف زدن و نه دعوا!
رستورانچی جواب داد:از همه بدتر رانندگی بلد نبود چون وقتی داشت می رفت دنده عقب سه موتور نازنین را خرد کرد و رفت.