وبلاگ تفریحی و سرگرمی

با سلام . در این وبلاگ سعی شده تا لحظاتی شاد و سرگرم کننده برای شما دوستان عزیز فراهم بشه ... شاد و سربلند باشید

وبلاگ تفریحی و سرگرمی

با سلام . در این وبلاگ سعی شده تا لحظاتی شاد و سرگرم کننده برای شما دوستان عزیز فراهم بشه ... شاد و سربلند باشید

سحرگاهان به قصد روزه داری

سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری

برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم

پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر

وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو


ادامه مطلب ...

فک و فامیله داریم



ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
دختر :بله ،شما؟
ناشناس : من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم !!


شماره ناشناس بعدی :

ناشناس : دوست پسر داری؟
دختر : نه نه اصلا
ناشناس : من دوست پسرتم ... واقعا که ...
دختر : عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
ناشناس : خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....!....فک و فامیله داریم

ادامه مطلب ...

داستان طنز ،زوج وفادار

یک زوج در اویل 60 سالگی در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.
ناگهان یک پری کوچولو قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت: چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و در تمام این مدت به هم وفادار موندین،هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.
خانم گفت:اووووووه!من می خوام به همراه همسر عزیزم،دور دنیا سفر کنم.
پری چوب جادوییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید وشیک QM2 در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود،چند لحظه فکر کرد و گفت:خب ،این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته،بنابراین خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پری واقعا ناامید شده بودن ولی آرزو آرزوه دیگه !!
پری چوب جادوییش رو چرخوند و....
اجی مجی لاترجی
.
.
.
و آقا 92 ساله شد.

فشار مترو بر فک


فشار مترو بر فک


 


اصل خبر : جلسه هیات دولت کشور مالدیو در زیرآب برگزار شد! اعضای هیات دولت این کشور با پوشیدن لباس غواصی برای برگزاری جلسه خود به زیر آب رفتند تا در مورد گرم شدن زمین و از بین رفتن این کشور، در صورت تداوم روند کنونی هشدار دهند.
حالا فرض کنید این قضیه برعکس بشه. یعنی مردم بروند یک کاری بکنند تا توجه دولت رو به مساله خاصی جلب کنند. با این توصیف احتمالا می تونیم شاهد حرکات نمادین دیگری باشیم از قبیل ... 


 1 – مردم تهران وقتی از مترو بیرون می آیند تا 500 متر آن طرف تر فکشان را کج نگه می دارند! این حرکت نمادین به معنای فشار بیش از حد جمعیت در واگن های مترو و هشدار نسبت به عدم اختصاص بودجه کافی به مترو از طرف سازمان های مسئول می باشد.
2 – مردم با گاری رفت و آمد می کنند. این حرکت نشان دهنده هشدار به مسئو لان به خاطر بی کیفیت و غیر استاندارد بودن خودروهای ساخت داخل خواهد بود.
3 – جوان ها با نان سنگک بیرون می آیند! این حرکت نمادین هشدار به مسئولان برای سخت شدن شرایط اقتصادی و نهایتا سخت شدن شرایط ازدواج است.
4 – مردم جلوی تلویزیون روشن می نشینند و چشم ها یشان را می بندند وگوش هایشان را می گیرند! این حرکت نمادین جهت اعتراض به مسئولین مربوطه برای غیر شفاف بودن برنامه ها وسر کاری بودن بعضی از آنها ست.
و . . .

منبع:مجله همشهری جوان

کارت پخش کن با کلاس!!


یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم...
از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده!
خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود ....
احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!!
خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه؟!!


کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه!
شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو کاملا بی تفاوت نشون بدم!
دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده...؟!
همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید!"
قند تو دلم آب شد!
با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم! کاغذ رو گرفتم ...
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک . وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم،

نوشته بود:
.
.
.

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !!