سال روز پیوند مظهر احسان و جود با دردانه زیور عالم
یاس آل محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد . . .
.
.
.
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان . . .
.
.
.
امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد
کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد
مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد
انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد . . .
.
کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .
.
.
.
روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد . . .
.
.
.
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی . . .
.
.
.
میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .
.
.
.
به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . . .
.
زن جوان وقتی پس از ماهها آزار واذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهدو با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد. این زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگی برای اینکه زن جوان از شکنجه ها و آزار واذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت . 21 تیر ماه سال 1383 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند و درخواست شان را برای طلاق توافقی به قاضی اکبر طالبی اعلام کردند .
ادامه مطلب ...
هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت. خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟ روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!
ادامه مطلب ...
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شـام ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتی که بلا بلا بلا ، گفتم چشم ،
از روز الست با رضا گفتم چشم
من آمده ام تا به ولایت برسم،
گفتی انا من شروطها گفتم چشم